حسن وحسین وحسناءحسن وحسین وحسناء، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات سه قلوهای دلبندمون

سه قلوها و مامانشون

امروز بود که صبح موقعی که از خواب بیدار شدین چهار دست وپا رفتنتونو دیدیم گل پسرای خوشکلمون

اره مامانی و بابایی ٢٦ اسفندمصادف با روز جمعه بالاخره چهار دست وپایی که منتظر  بودیمو رفتین حسن مامانی تو کامل خودتو بالا میکشی و چهار دست وپا میری حسین  اقامون هم شکمشو میکشه  ومیره به جلو خیلی هم با سرعت بالا مثل تو روروئکش چشم  به هم بزنی از این ور اتاق تو اون ور اتاقه دیگه حسنای گلم منتظر چهار دست وپا رفتنتن  هستیم مامان جون زیاد مارو منتظر نذاری ها داداشات زدن جلوت  بجنب................قربون اون دست و پاهاتون بریم که اینقد ناز و دوست داشتنیین  ...
26 اسفند 1390

امروز بود که صبح موقعی که از خواب بیدار شدین چهار دست وپا رفتنتونو دیدیم گل پسرای خوشکلمون

اره مامانی و بابایی ٢٦ اسفندمصادف با روز جمعهبالاخره چهار دست وپایی که منتظر بودیمو رفتین حسن مامانی تو کامل خودتو بالا میکشی و چهار دست وپا میری حسین اقامون هم شکمشو میکشه ومیره به جلو خیلی هم با سرعت بالا مثل تو روروئکش چشم به هم بزنی از این ور اتاق تو اون ور اتاقه دیگه حسنای گلم منتظر چهار دست وپا رفتنتن هستیم مامان جون زیاد مارو منتظر نذاری ها داداشات زدن جلوت بجنب................قربون اون دست و پاهاتون بریم که اینقد ناز و دوست داشتنیین ...
26 اسفند 1390

اولین عید نوروزتون عزیزای دلم بهتون تبریک میگم

همه کسای من مامانی 6 روز مونده به تحویل سال 1391 واین اولین سالس که شما باهامون پای سفره هفت سین هستین الهی 1000 ساله باشین دلبندامون نمیدونین چقد شیطون شدین دیگه برا خودتون جیغ میزنین سروصدامیکنین خراب کاری میکنین حسابی بلا شدین .........بزرگ شدین این نوشته هارو خوندین بدونین که مامان همیشه بیادتون بوده وهست با تمام کارها ومشغله هایی که با شما دارم ولی  خاطراتتون میام براتون ثبت میکنم مامانی یه خواسته ای از شما دارم روزی که من دیگه تو این دنیا نبودم برا همیشه نوشته ها وخاطرات شیرینتون بیاین اینجا بنویسین ویاد من کنین من وبابایی خیلی براتون زحمت کشیدیم وخیلی دوستتون داریم.............. وای که روزا چقد زود میگذره پارسال همین موقع...
23 اسفند 1390

اولین عید نوروزتون عزیزای دلم بهتون تبریک میگم

همه کسای من مامانی 6 روز مونده به تحویل سال 1391 واین اولین سالس که شما باهامون پای سفره هفت سین هستین الهی 1000 ساله باشین دلبندامون نمیدونین چقد شیطون شدین دیگه برا خودتون جیغ میزنین سروصدامیکنین خراب کاری میکنین حسابی بلا شدین .........بزرگ شدین این نوشته هارو خوندین بدونین که مامان همیشه بیادتون بوده وهست با تمام کارها ومشغله هایی که با شما دارم ولی خاطراتتون میام براتون ثبت میکنم مامانی یه خواسته ای از شما دارم روزی که من دیگه تو این دنیا نبودم برا همیشه نوشته ها وخاطرات شیرینتون بیاین اینجا بنویسین ویاد من کنین من وبابایی خیلی براتون زحمت کشیدیم وخیلی دوستتون داریم.............. وای که روزا چقد زود میگذره پارسال همین موقعه موق...
23 اسفند 1390
1